گفتم، این زمانی که شما از آن صحبت می کنید تا دو هفته دیگر نخواهد آمد – نکته ای در باب تصمیم گیری و مدیریت زمان
” گفتم؛ من به تجربه دریافته ام که این زمانی که شما از آن صحبت می کنید تا دو هفته دیگر نخواهد آمد، تا سه یا چهار هفته دیگر هم نمی رسد.
گفت؛ چرا تا سه هفته یا چهار هفته حتما این کاری که در دست دارم و به شدت مرا درگیر کرده را تمام می کنم بعدش با خیال راحت به کارهایی که دارم می پردازم.
گفتم؛ نگفتم که این کاری که داری تمام نمی شود، گفتم؛ آن زمانی که به نظرت با خیال راحت به کارهایی که داری می پردازی آن زمان نمی آید.”
*******
بیشتر مدیرانی که ملاقات کرده ام از بی وقتی گله می کنند و به این عقیده اصرار هم می کنند اما همان جا می گویم که با آن ها موافق نیستم. می توان گفت که مسئله اصلی، بی هدفی و عدم اولویت بندی کارها، برنامه ها و پروژه ها مطابق رویه ای مشخص می باشد. مدیرانی هم هستند که طبق هدف گذاری ها و مطابق برنامه های مدون خود، مدیریت می کنند. نمی توان به راحتی ابتکار عمل را از دست این گونه مدیران در آورد. این ها معمولا وقت که کم نمی آورند هیچ، اضافه هم دارند تا مسیر را رصدی دوباره کرده و برنامه های شان را به روزآوری کنند. آن ها به طور مرتب در جلسات دعوت شده شرکت کرده و کمتر اضافه کاری برای خود یا کارکنان شان در نظر می گیرند. (حساب مدیرانی که از سر تعهد به اهداف و نتایج، تمرکزی فوق العاده داشته و پرتلاش ظاهر می شوند را جدا کنید)
طبق یک قانون نانوشته و چندین تئوری تدوین نشده اما خیلی مهم! همیشه و در هر برهه زمانی، حداقل یک کار خاصی وجود دارد که ذهن را درگیر می کند و آن قدر خودش را بزرگ می کند که جایی برای فکر کردن منطقی و تصمیم گیری های متعادل و صحیح نمی گذارد. طبق تبصره های همان قانون، ما تصور می کنیم اگر آن کار تمام شود دیگر همه شرایط، خوب، مرتب و حتی رویایی می شود به طوری که در یک نوع حالت اشتیاق عاطفی منتظر رسیدن آن لحظه هستیم.
صرفا محدود به سازمان ها و محیط کسب و کار نیست که مثلا برای حسابداران دفاتر را ببندند و گزارش را برای مجمع آماده کنند و یا این که برای مدیر تضمین کیفیت، ممیزی بگذرد دیگر همه چی راحت است و . . .
در زندگی هم همین طور است، درگیر کارهای ازدواج هستم، همسرم بیکار شده، یک کاری پیدا کند یا بچه ام به دنیا بیاید می روم درس و دانشگاهم را ادامه می دهم یا هر چیز دیگر.
طمع نبندید به شرایط مناسب و بی دغدغه، نمی گویم اصلا نیست یا نمی آید اما این شرایط راحت که تصمیم های بزرگ، انجام کارهای خاص یا به سرانجام رساندن برخی وظایف مشخص را به آمدن آن گره می زنیم خیلی خیلی کمیاب هستند. واقعا قبول دارم برخی زمان ها و شرایط، کارها سخت می شوند و دشوار می شود تمرکز کرد روی برخی برنامه های خاص، خدای نکرده مانند این که حادثه ای رخ دهد یا کار مهم و فوریت داری به ما محول شده و غیره. روی سخنم این جور مواقع نیست اما اگر واقعا کار خاصی را قبول دارید که باید انجام دهید بنا به دلایلی غیر از این که “شرایط مناسب خواهد شد به آن می پردازم” آن کار را معوق بگذارید.
کم کم و خورد خورد شروع به برنامه ریزی و اجرایش کنید. یک بره کباب شده را بالاخره می شود لقمه لقمه خورد. هدفی اگر در سازمان و حوزه شغلی خود دارید، کسب و کاری اگر دارید یا برنامه ای در زندگی خود دارید، حواس تان به آن باشد که چند بار شرایطی که می خواستید بگذرد و گذشت و شروع نکردید. اگر دیدید واقعا دو سه بار شرایطی خاص را پشت سر گذاشتید و نشد آن چه می خواستید، دیگر منتظر یک وضعیت مناسب و همه چی تمام نباشید.
شروع کنید.
ثبت دیدگاه
مایل به ملحق شدن به بحث هستید ؟به ما بپیوندید !