علت وقوع برخی مسائل، ما هستیم و تصمیم‌های‌مان، حال آن که نمی دانیم!

 

علت وقوع برخی مسائل، ما هستیم و تصمیم‌های‌مان و البته سرخپوست ها! حال آن که نمی دانیم

علت وقوع برخی مسائل، ما هستیم و تصمیم‌های‌مان و البته سرخپوست ها! حال آن که نمی دانیم

 

روزی مردان قبیله ای سرخ پوست، از رییس جدید قبیله می پرسند که آیا زمستانی سخت سرد در پیش است؟

رییس جوان قبیله که تجربه ای در این زمینه نداشت، از جادوگر قبیله کمک می خواهد

جادوگر عاقل قبیله می گوید:

به آن ها بگو که برای احتیاط هیزم تهیه کنند اما از سازمان هواشناسی نیز کسب اطلاع کن

رییس جوان به مردان قبیله می گوید که مقداری هیزم تهیه کنند و سپس با اداره هواشناسی تماس می گیرد و می پرسد که:

آقا، امسال زمستون سردی در پیشه؟ (البته به زبان سرخپوستی می گوید)

پاسخ کارشناس هواشناسی این است که :

اینطور به نظر میاد.

پس رییس جوان به مردان قبیله دستور می دهد که هیزم بیشتری انبار کنند و برای اینکه کاملا مطمئن شود باری دیگر با سازمان هواشناسی تماس می گیرد و می پرسد:

آیا شما نظرقبلی تون رو تایید می کنید؟

پاسخ کارشناس هواشناسی نیز این است که :

صد در صد       one hundred percent

رییس جوان این بار به همه افراد قبیله دستور می دهد که تمام توان شان را برای جمع آوری هیزم بیشتر، جمع کنند و باز هم به اداره هواشناسی تلفن می کند:

آیا شما مطمئنید که امسال زمستانی سخت ناجوانمردانه و سرد در پیش هست؟

پاسخ کارشناس هواشناسی نیز محکم تر از قبل است:

بگذارید اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر

رییس جوان قبیله: 

از کجا می دونید و این قدر مطمئن هستید؟

پاسخ کارشناس اداره هواشناسی:

چون سرخ‌پوست ها امسال به طرز دیوانه واری دارن هیزم جمع می کنن!
علت وقوع برخی مسائل، ما هستیم و تصمیم‌های‌مان، حال آن که نمی دانیم!

علت وقوع برخی مسائل، ما هستیم و تصمیم‌های‌مان، حال آن که نمی دانیم!

اندکی شرح و بسط داستان

داستان بازی نوشابه ها اثر پیتر سنجه را شنیده یا خوانده اید؟ اگر پاسخ تان مثبت است که به راحتی متوجه تشابه داستان ها می شوید.

داستان بازی نوشابه ها نیز متنی بر همین ساختار و روایت هست و چنین پیامی را در خود دارد.

اگر هم داستان بازی نوشابه ها را نخوانده اید مشکلی نیست! در آینده ای نزدیک به آن نیز می پردازیم، دیگر همه می دانند که کتاب پنجمین فرمان پیتر سنجه یه مقدار پرحجم هست و حوصله ها اندکی حجم دارند، به اندازه سرانه مطالعه کتاب در کشور!

از وجه دراماتیک و طنز داستان که اداره هواشناسی مبنای استنتاج خود را نه پایش شاخص های آب و هوا که رفتارهای توده ای سرخپوست ها قرار می هد بگذریم در داستان حاضر و در بازی نوشابه ها می بینید که نتایج اعمال، تصمیمات، دستورها و اقدامات ما پس از یک سلسله واکنش های زنجیره ای به خود ما برمی گردد. بازخورد اقدامات و بازگشت نتایج انتخاب ها و تصمیم های ما ممکن است زمانبر بوده و فی الحال نتوانیم پیامدهای آن را مشاهد کرده و بررسی نماییم. این روند واکنشی، تأخیر فاز دارد.

به لحاظ موقعیت فیزیکی و بنا به محیط هایی که این اقدامات را در خود می پرورانند ممکن هم هست که مرحله به مرحله، فعالیت ها و نتایج حاصل را تقویت و بزرگتر کرده و از خود عبور دهند و آنچه در انتها به ما بر می گردد شاید بسیار بزرگتر از آنی باشد که ما با فکر، عمل و تصمیم خود صادر کرده ایم مانند ارتباطی که ما به عنوان یک سازمان و مدیریت آن با مشتریان، بازار، تأمین کنندگان و کارمندان خود داریم و تعاملاتی که با آن ها برقرار می کنیم.

حتی کسانی که مهارت غریبی در مقصریابی دارند – هر چند که به جز این کسان، همه ما وکیل خوبی برای اشتباهات خود و قاضی بهتری برای اشتباهات دیگران هستیم – در این داستان نمی توانند یا دست کم به راحتی نمی توانند انگشت معروف اشاره را به طرف فرد، واحد، گروه و یا سازمانی بگیرند و بگویند که تصمیم او یا آنها باعث بروز این اتفاقات و رویدادها شده است.

در این روند و پروسه، هرکس بنا به درک خود از موقعیتی که در آن قرار دارد و به زعم خودش، تصمیماتی درست گرفته است. واقعا و حقیقتا به نظر می آید که کسی یک مقصر ترو تمیز و شسته و رفته نیست.

اما کسی که کل داستان را می تواند از بالا بیند و فرآیند را از ابتدا تا انتها به صورت کامل زیر نظر دارد متوجه می شود که لحظه به لحظه و مرحله به مرحله، تصمیم های افراد باعث بزرگتر شدن گلوله برفی کوچکی می شود که نهایتا به شکل بهمن همه را تحت تأثیر قرار داده و همه را به جرم بی اطلاعی از کل فرآیند تنبیه می کند.

توجه داشته باشید که این سیستم است که باعث بروز و ایجاد این پدیده و این اتفاقات می گردد و نه افراد و عواملی که بر مسئله تأثیرگذار هستند.

در داستان سرخپوست های مدرنی که تلفن هم دارند نیز همین اتفاق روی می دهد و نتایج تصمیمات حتی احتیاط آمیز و محافظه کارانه رییس قبیله که مشاوری باتجربه را هم در کنار خود دارد پس از چند مرحله تراکنش به خود آن ها برمی گردد اما آن ها از کلیت فرآیند آگاه نیستند. رییس قبیله با توجه به شرایطی که در حوزه محدود جغرافیایی، فیزیکی و اطلاعاتی خود دارد تصمیماتی کاملا منطقی می گیرد.

 

این چیزی جز رویکرد وظیفه گرایانه به مدیریت نیست. این شبیه به مدیریت در سازمانی با واحدهای جزیره مانند است. این قطعا فرآیندگرایی نمی باشد. ارتباطی هر چند دو طرفه اما یک بعدی مانند پرت کردن اسناد و مدارک از روی دیوارک های بین واحدها برای انجام وظیفه و رفع تکلیف.

ما متوجه یک ویژگی اساسی و یک درک عمیق از فرآیندگرایی و رویکرد سیستمی شده ایم. هر اتفاقی که روی می دهد و هر مسئله ای که به وجود می آید ریشه در چندین عامل و فاکتور تأثیرگذار دارد.

مسائل سازمانی و مدیریتی نیز همینطور می باشند، آن ها ساده نیستند نه اینکه مشکل باشند، پیچیده اند، از آنرو که ممکن است چند عامل ساده باعث به وجود آمدن یک وضعیت بغرنج شوند و ما قادر نیستیم که روابط علی و معلولی حاکم بر پدیده ها را به صورت صحیح و واقعی درک نماییم.

حتی مکانیزم های اطمینان بخشی چون رویه ای محافظه کارانه، رجوع به مرجع معتبر و اصلی و پرسش چند باره برای حصول اطمینان از شنیدن اطلاعات صحیح و دریافت داده های موثق نیز نمی توانند کمک کنند. هر دو سوی داستان در یک سطح آگاهانه و در سطحی زیرپوستی و ناآگاه از هم تأثیر می پذیرند و بر هم تأثیر می گذارند. ما نیاز داریم که داده ها و اطلاعات واقعی را در اختیار داشته باشیم. ما باید، مبناها و زیرساخت های اطلاعاتی که استنتاج و تصمیم گیری بر اساس آن ها صورت گرفته را، بدانیم و در آن صورت دیگر بی گناه، مجازات نخواهیم شد.

 

0 پاسخ

ثبت دیدگاه

مایل به ملحق شدن به بحث هستید ؟
به ما بپیوندید !

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.